زوج درمانی تلفیقی (IBCT)
زندگی دارای بحران ها و مشکلاتی است که راهی جز مواجه شدن با آنها نیست.ممکن است این بحران در رابطه زن و شوهر به عنوان یک زوج، وارد شده و به رابطه ایشان آسیب رساند. از همین روی زوج درمان گران در روان شناسان از روش های برای حل این درگیری ها استفاده می کنند. یکی از این روش ها، زوج درمانی تلفیقی است. با ما همراه باشید تا در این مورد بیشتر بدانید.
امروزه یکی از کاراترین روش های درمانی در حوزه زوج درمانی، روش زوج درمانی تلفیقی است.
مقدمه
زوج درمانی رفتاری تلفیقی (IBCT) به بررسی پریشانی های رابطه زوجین با پرورش پذیرش و تغییر رفتار هر یک از طرفین می پردازد. زوج درمانی رفتاری تلفیقی (IBCT) که در اوایل قرن 1990 توسط نیل جاکوبسن و اندرو کریستنسن مطرح شده است، خصوصیات مداخلات اولین و سومین "موج" رفتار درمانی را با هم ترکیب می کند (کریستنسن، جاکوبسون، و بابکوک، 1995).
در حالی که IBCT شامل برخی از تکنیک هایی است که به طور مستقیم در تغییر رفتار یک شریک ارزیابی می شود که نسبت به طرف مقابل خود ناراحت است، آن در درجه اول برای افزایش توانایی افراد برای همدردی با شرکای خود تلاش می کند و به یک روش مورد پذیرش تر پاسخ می دهد.
بنابراین، در حالی که سومین موج درمان های فردی بر روی تحمل و پذیرش تجربه احساسی شخص تاکید دارد (به عنوان مثال، DBT، لینهان و همکاران، 1991؛ ACT، هیز، استروساهل، و ویلسون، 1999)، چالشی برای شرکت کنندگان در IBCT جهت برداشتن گام های اضافی از پذیرش افکار، احساسات، و رفتارات شخص دیگری می باشد.
منطق برای این اختلاط روش پذیرش گرا در زوج درمانی در ادامه بیشتر مورد بحث قرار گرفته است. شایان ذکر است که در اینجا پذیرش ممکن است یک بخش ضروری از درمان زوج های پریشان باشد اگر فقط به این دلیل باشد که بسیاری از مسائل که زوج ها با آن مبارزه می کنند اساساً حل نشده است:
یک طرف از مشاجره با صدای بلند و قاطعانه در مقابل فردی آرام و کناره گیر، اختلاف نظر در مورد این که آیا در شهر یا روستا زندگی کنند، و موارد بسیاری دیگر. به همین دلیل هدف درمان ممکن است برای از بین بردن مشکل نباشد، بلکه برای کمک به زن و شوهر است تا به آن ها به روشی پاسخ دهند که به جای مشاجرهبیشتر بین آن ها صمیمیت ایجاد کند.
در حالی که IBCT شامل برخی از تکنیک هایی است که به طور مستقیم در تغییر رفتار یک شریک ارزیابی می شود که نسبت به طرف مقابل خود ناراحت است، آن در درجه اول برای افزایش توانایی افراد برای همدردی با شرکای خود تلاش می کند و به یک روش مورد پذیرش تر پاسخ می دهد.
بنابراین، در حالی که سومین موج درمان های فردی بر روی تحمل و پذیرش تجربه احساسی شخص تاکید دارد (به عنوان مثال، DBT، لینهان و همکاران، 1991؛ ACT، هیز، استروساهل، و ویلسون، 1999)، چالشی برای شرکت کنندگان در IBCT جهت برداشتن گام های اضافی از پذیرش افکار، احساسات، و رفتارات شخص دیگری می باشد.
منطق برای این اختلاط روش پذیرش گرا در زوج درمانی در ادامه بیشتر مورد بحث قرار گرفته است. شایان ذکر است که در اینجا پذیرش ممکن است یک بخش ضروری از درمان زوج های پریشان باشد اگر فقط به این دلیل باشد که بسیاری از مسائل که زوج ها با آن مبارزه می کنند اساساً حل نشده است:
یک طرف از مشاجره با صدای بلند و قاطعانه در مقابل فردی آرام و کناره گیر، اختلاف نظر در مورد این که آیا در شهر یا روستا زندگی کنند، و موارد بسیاری دیگر. به همین دلیل هدف درمان ممکن است برای از بین بردن مشکل نباشد، بلکه برای کمک به زن و شوهر است تا به آن ها به روشی پاسخ دهند که به جای مشاجرهبیشتر بین آن ها صمیمیت ایجاد کند.
مدل پریشانی و درمان زوجین
روش IBCT بر این تصور استوار است که ناسازگارهای بین طرفین نشانه ای از یک رابطه بدشگون نمی باشد بلکه تقریبا از مشخصه های مشترک تمام زوج ها است (جاکوبسون و کریستنسن، 1996). برخی ناسازگاری ها بی ضرر هستند؛
برای مثال، اگر ماری جالب توجه است، روابط هوسانه با تمام دوست پسران خود خواهد داشت در حالی که جیم به ادامه زندگی در کنار او راضی است، به این ترتیب هر دو ممکن است از زندگی اجتماعی خود راضی باشند. در واقع، جالب تجه بودن ماری و ثبات جیم ممکن است چیزی باشد که آن ها را به یکدیگر جذب می کند. با این حال، زمانی که ناسازگارها با آسیب پذیری های موجود در یک یا هر دو طرف تطابق داده شوند، نتایج آن احتمالاً پریشانی باشد.
اگر جیم رابطه خیانت آمیز جنسی با دو دوست دختر سابق خود داشته باشد، در حالی که ماری از کنترل شدن توسط یک مرد حسود به طریقی که مادر خودش بود می ترسد، به احتمال زیاد آن ها کشمکشهایی رادر مورد مسائل مربوط به وفاداری و استقلال تجربه خواهند کرد.اختلاف پیرامونی که یک زن و شوهر با بسیاری از مشکلات خود دارند به صورت "موضوع" آن در IBCT توصیف شده است. موضوع به عنوان نیروی محرکه تعاملات زن و شوهر دیده می شود، محتوای بحث آن ها که به سادگی از این موضوع مشتق شده است.
موضوع اصلی برای جیم و ماری یکی نزدیکی و دیگری فاصله است. دیگر موضوعات رایج به کنترل و مسئولیت پذیری، ایین و رسوم قراردادی در مقابل عدم رعایت اداب و رسوم، و هنری، جهت گیری شهودی در مقابل استدلال، گرایش علمی متمرکز است (جاکوبسون و کریستنسن، 1996).
گام بعدی در توسعه پریشانی زن و شوهر "قطبش" در اطراف مشکل است (جاکوبسون و کریستنسن، 1996). در این مثال، ماری در ابتدا تنها به طور خفیفی برای مردان دیگر قابل توجه بود. وقتی جیم با نگرانی از او خواست زمان کمتری با دوستان مذکر خود صرف کند، با این حال، ماری از این ناراحت بود که تلاش هایی برای کنترل رفتارش مشــــاهده کرده است.
او با برنامه ریزی های مکرر بدون جیم مبـادرت می کرد و صحبت های او را در مورد فعالیت هایش رد می کرد. جیم با این رفتــار خشمگـین شد، و بیشتر ماری را مجــازات می کرد، ماری بیشتر زندگی خود را او جیم مخفی می کرد، که پس از آن بی اعتمادی و سوء ظن جیم افزایش یافت.
به این ترتیب، زن و شوهرهایی که تفاوت هایشان در ابتدا بسیار کوچک است ممکن است به طور فزاینده ای دچار اختلافــات شدید شودند به طوری که آن ها فردی نسبت به رفتار دیگری واکنش منفی نشان می دهند (جاکوبسون و کریستنسن، 1996).
الگوی تعامل برای مثال این زن و شوهر یک موضوع بسیار رایجی است که ما آن را "تقاضا به عقب نشینی" می نامیم (هئاوی، لین، و کریستنسن، 1993 کریستنسن، 1988). موقعیت جیم به صورت تقاضا کننده است: او توجه و مهربانی بیشتری از ماری می خواهد، و جیم ماری را به بحث با او ترغیب می کند تا چه حد او می خواهد که ماری رفتار خود را تغییر دهد. مری، در مقابل، فاصله و آزادی بیشتری از جیم می خواهد، و اغلب در "بحث هایشان" مورد مشکل ساکت نشسته است.
قطبی شدن بیشتر و استفاده مکرر از این شیوه تعامل در نهایت منجر به یک "تله متقابل" می شود، که در آن بهترین راه هر طرف می تواند تفکری باشد برای رسیدگی به مشکلی که به نظر می رسد هرگز کارساز نباشد و هر احساساتی را "درگیر" کند (جاکوبسون و کریستنسن، 1996 ).
در اینجا، ماری احساس می کند که تنها راه او می تواند جلوگیری از بحث درباره اینکه آیا او وفادار بوده، است تا همه احساسات و تجربهیات خود را از جیم پنهان کند، حال آنکه جیم نمی تواند به راهی برای بازداشتن ماری از ادامه لذت های بیرونی بیندیشد جز آنکه به او نشان دهد که او را چقدر عصبانی کرده است.
برای مثال، اگر ماری جالب توجه است، روابط هوسانه با تمام دوست پسران خود خواهد داشت در حالی که جیم به ادامه زندگی در کنار او راضی است، به این ترتیب هر دو ممکن است از زندگی اجتماعی خود راضی باشند. در واقع، جالب تجه بودن ماری و ثبات جیم ممکن است چیزی باشد که آن ها را به یکدیگر جذب می کند. با این حال، زمانی که ناسازگارها با آسیب پذیری های موجود در یک یا هر دو طرف تطابق داده شوند، نتایج آن احتمالاً پریشانی باشد.
اگر جیم رابطه خیانت آمیز جنسی با دو دوست دختر سابق خود داشته باشد، در حالی که ماری از کنترل شدن توسط یک مرد حسود به طریقی که مادر خودش بود می ترسد، به احتمال زیاد آن ها کشمکشهایی رادر مورد مسائل مربوط به وفاداری و استقلال تجربه خواهند کرد.اختلاف پیرامونی که یک زن و شوهر با بسیاری از مشکلات خود دارند به صورت "موضوع" آن در IBCT توصیف شده است. موضوع به عنوان نیروی محرکه تعاملات زن و شوهر دیده می شود، محتوای بحث آن ها که به سادگی از این موضوع مشتق شده است.
موضوع اصلی برای جیم و ماری یکی نزدیکی و دیگری فاصله است. دیگر موضوعات رایج به کنترل و مسئولیت پذیری، ایین و رسوم قراردادی در مقابل عدم رعایت اداب و رسوم، و هنری، جهت گیری شهودی در مقابل استدلال، گرایش علمی متمرکز است (جاکوبسون و کریستنسن، 1996).
گام بعدی در توسعه پریشانی زن و شوهر "قطبش" در اطراف مشکل است (جاکوبسون و کریستنسن، 1996). در این مثال، ماری در ابتدا تنها به طور خفیفی برای مردان دیگر قابل توجه بود. وقتی جیم با نگرانی از او خواست زمان کمتری با دوستان مذکر خود صرف کند، با این حال، ماری از این ناراحت بود که تلاش هایی برای کنترل رفتارش مشــــاهده کرده است.
او با برنامه ریزی های مکرر بدون جیم مبـادرت می کرد و صحبت های او را در مورد فعالیت هایش رد می کرد. جیم با این رفتــار خشمگـین شد، و بیشتر ماری را مجــازات می کرد، ماری بیشتر زندگی خود را او جیم مخفی می کرد، که پس از آن بی اعتمادی و سوء ظن جیم افزایش یافت.
به این ترتیب، زن و شوهرهایی که تفاوت هایشان در ابتدا بسیار کوچک است ممکن است به طور فزاینده ای دچار اختلافــات شدید شودند به طوری که آن ها فردی نسبت به رفتار دیگری واکنش منفی نشان می دهند (جاکوبسون و کریستنسن، 1996).
الگوی تعامل برای مثال این زن و شوهر یک موضوع بسیار رایجی است که ما آن را "تقاضا به عقب نشینی" می نامیم (هئاوی، لین، و کریستنسن، 1993 کریستنسن، 1988). موقعیت جیم به صورت تقاضا کننده است: او توجه و مهربانی بیشتری از ماری می خواهد، و جیم ماری را به بحث با او ترغیب می کند تا چه حد او می خواهد که ماری رفتار خود را تغییر دهد. مری، در مقابل، فاصله و آزادی بیشتری از جیم می خواهد، و اغلب در "بحث هایشان" مورد مشکل ساکت نشسته است.
قطبی شدن بیشتر و استفاده مکرر از این شیوه تعامل در نهایت منجر به یک "تله متقابل" می شود، که در آن بهترین راه هر طرف می تواند تفکری باشد برای رسیدگی به مشکلی که به نظر می رسد هرگز کارساز نباشد و هر احساساتی را "درگیر" کند (جاکوبسون و کریستنسن، 1996 ).
در اینجا، ماری احساس می کند که تنها راه او می تواند جلوگیری از بحث درباره اینکه آیا او وفادار بوده، است تا همه احساسات و تجربهیات خود را از جیم پنهان کند، حال آنکه جیم نمی تواند به راهی برای بازداشتن ماری از ادامه لذت های بیرونی بیندیشد جز آنکه به او نشان دهد که او را چقدر عصبانی کرده است.
مروری بر IBCT
هنگامی که زن و شوهر مضطرب برای درمان حاضر می شوند، IBCT در سه مرحله انجام می گیرد: ارزیابی، بازخورد، و درمان (جاکوبسون و کریستنسن، 1996). درمانگر باید در ابتدا یک ارزیابی کامل از مشکلات زوجین را تکمیل کند.
نویسنده: مگان ام. مک گین
منبع: کتاب «زوج درمانی»
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}